معنی قطعه ای در چرخ خیاطی
لغت نامه دهخدا
چرخ خیاطی. [چ َ خ ِ خ َی ْ یا] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ماشین خیاطی. دستگاه خیاطی. ماشین دستی یا پائی که بوسیله ٔ آن خیاطی کنند و جامه یا چیز دیگر دوزند. ماشین خیاطی که چرخ آن را با دست یا بوسیله ٔ پای بحرکت آورند. رجوع به چرخ دستی و چرخ پائی شود.
خیاطی
خیاطی. [خ َی ْ یا] (حامص) دوزندگی. درزیگری || صنعت خیاط. صنعت درزیگری.
حل جدول
ماکو
شهر چرخ خیاطی
ماکو
شهری در چرخ خیاطی
ماکو
آلتی در چرخ خیاطی
ماکو
وسیلهای در چرخ خیاطی
ماسوره
التی در چرخ خیاطی
ماکو
واژه پیشنهادی
ماسوره
وسیله ای در چرخ خیاطی
ماکو
تکمیل کننده چرخ خیاطی
تیمونیه
از مخترعین چرخ خیاطی
الیاس هاو
فرهنگ فارسی هوشیار
چرخ درزی
فرهنگ معین
هر وسیله مدور که حرکت دورانی داشته باشد و حول محور خود بچرخد مانند چرخ دوچرخه یا چرخ اتومبیل، هر دستگاهی که با گردش دور محوری کار کند مثل چرخ دولاب، چرخ عصاری.، ~ خیاطی دستگاه مخصوص دوخت پارچه و همانند آن.، ~ گوشت دستگاه مخصوص [خوانش: (~.) (اِ.)]
فرهنگ عمید
شغل و عمل خیاط، دوزندگی،
(اسم، صفت نسبی، منسوب به خیاط) خیاطخانه،
معادل ابجد
1832